آبنبات تلخ

Part:65
دکتر : خب راستش بچه سقط شده ولی خانوم هانی کاملا سالمن
کوک : بچم
ته ؛ هعی رفیق بعدا هم میتونی بچه دار شی
سوبین : راس میگی
کوک : کی مرخص میشه ؟
دکتر : همین فردا شب
کوک : خوبه
ته : میشه ببینیمش؟
دکتر : البته الانم دیگه باید بع هوش اومده باشه
سوبین : بریم
ته : بزار کمکت کنم بریم
رفتیم داخل اتاق
هانی : کوک بچمون(بغض)
کوک : هعی هعی اشکال نداره
دکتر : خب سلام اومدم نتیجه آخرو بگم
ته : چی شده
دکتر : خب خانوم هانی دیگه نمیتونین بچه دار شین
هانی : یعنی چی(بغض)
سوببن : هانی
کوک : ولی زنم سالمه مگه نه
دکتر : البته روز خوش عا و راستی اگه بچه از یتیم خونه بخوایین یدونه الان تو بیمارستان هست
هانی: میشه ببینمش
دکتر : البته
هانی : لارا کجاست
سوبین ؛ (نگاه میکنه به ته)
کوک : راس میگه زنگش میزنم جواب نمیده
سوبین : ته من نمیتونم بردنش
کوک : کجا(نگران)
ته : هیچ جا سوبین خفه شو
هانی : ته نه نکردی بگو نکردی بگو ولش نکردی(نگران و ناراحت)
کوک : ته برات متاسفم
ته : نجاتش میدم قل میدم
کوک : اگه بلایی سرش بیارن چی
ته : نجاتش میدم باشه
یوببن : لعنت بهت
دکتر : خب اینم دختر خانومتون
هانی : یع دختر کیوت خشگل بود انگار چهار ساله بود
دکتر : اسم دخترمون نینا هست و چهار سالشه
هانی : آخی گوگولییی
نینا : آخا دختر اینا تدومشون مامانیه و باباییه منه(آقا دکتر اینا کدومشون مامان بابایه منه*)
کوک : میره سمتشو میگه
کوک : دخمل کوچولو من باباتم
نینا : او خودا تو خیلی میهربونیییی دوزت دالم(اوی خدا تو خیلی مهربونی دوست دارم)
کوک : اونم مامانته
نینا : (گریه)
هانی : دخترم نینا رو بغل میکنه میگه
هانی : دخترکم چرا گریه میکنی
نینا : هق مامانی تو ملیض شودی(هق مامانی مریض شدی)
هانی : نه خوبم
ویو عمارت لیوناپربل
لارا ؛ منو بردن و تهبونگ حتا ککشم نگزید دید منو بردن ولی ولی روشو برگردوند
دیدگاه ها (۰)

آبنبات تلخ

آبنبات تلخ

آبنبات تاخ

آبنبات تلخ

آبنبات تلخ

آبنبات تلخ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط